تصاوير منتخب

درباره سايت

علقمه

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.*** مقام معظم رهبری*** این وبلاگ زیر نظر بنیاد شهید و امور ایثارگران دهنو[اصفهان]می باشد. دلیل انتخاب این عنوان ["علقمه"]برای وبلاگ به خاطر شروع به کار آن در روز تاسوعای حضرت اباالفضل می باشد. ما را از نظرات خود بهره مند کنید. نکته:شما برای استفاده از مطالب و امکانات سایت ابتدا باید عضو شوید. مدیریت وبلاگ : علی یزدی

ثبت نام

رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

بايگاني

پربازديدها

تبادل لينک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا مارا با عنوان علقمه وآدرس isardehno.rozblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار میگیرد.
عنوان :
آدرس :
کد : کد امنیتیبارگزاری مجدد

پيوندها

شبکه هاي اجتماعي

شهید والامقام محمد قدوسی

 وصیت نامه و زندگی نامه شهدا

شهید والامقام محمد قدوسی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ان الذین امنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم.

 

وصیت‌نامه‌ی محمد قدوسی

«یا ایها الذین آمنوا اهل ادلكم علی تجاره تنجیكم من عذاب الیم تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون».

آری واقعاً چه زیباست دست از جان شستن و از همه‌ی قید و بند دنیا آزاد شدن و عارفانه و عاشقانه و مظلومانه به سوی او حركت كردن و همه چیز را در راه دوست دادن و انیسی جز او نداشتن و از همه چیز ناامید شدن و به او، امیدوار شدن و مخلصانه به سوی او شتافتن.

چون در لحظاتی كه جبهه هستم و فرصتی دارم لازم دیدم چند جمله‌ای به عنوان وصیت بنویسم:

اول معلوم كنم هدف از جبهه آمدن را كه جز برای یاری اسلام نیامدم، آمدم كه اسلحه‌ی افتاده‌ی دوستانم را بردارم و این امام بر حق را یاری كنم كه اماممان هم همان راه حسین را پیش می‌برد و درست موقعیت امام حسین را بلكه شاید حساس‌تر دارد و به نظر من در این موقع بسیار حساس از هیچ كس نپذیرفته نیست كه در این جهاد شركت نكند مگر اندكی، آمدم برای این كه راه حسین را كه فقط از كانال شهادت می‌شود تداوم داد، تداوم بدهم و از خدا می‌خواهم اگر نیتم پاك نبود به نیت ائمه‌ی اطهار مرا ببخشد، ان شاء الله.

و این را بدانید كه همه در محضر خدا هستیم و هر آن امتحان می‌شویم. الان اسلام در خطر بزرگی است همه باید حفظش كنیم و اگر اسلام در خطر بود تمام هستی‌مان را فدایش كنیم و آن پیامبر اكرم كه با آن مقامی كه داشتند و جهان به خاطر او خلقت شد همه چیزش را فدای اسلام كرد و ما هم باید این طور باشیم.

ای مردم: چه شد آن شعارهای اول انقلاب‌مان تا همین جا بود و بس، ان شاء الله كه این طور نیست. البته لازمه‌ی هر انقلابی سختی و مشكلات است و در انقلاب ما كم‌تر می‌باشد. چگونه در آن فاجعه‌ی عظیم قیامت جلوی خدا و شهیدان می‌ایستید و پاسخ می‌دهید. مردم قدر این انقلاب را بدانیدكه اگر این انقلاب خدایی نخواسته از بین برود حالا، حالاها از اسلام خبری نیست و قدر این ابر مرد الهی را یعنی امام را بدانید كه این مرد همان است كه ما را از منجلاب قبل از انقلاب نجات داد و شاكر این نعمت بزرگ باشیم و در حرف‌هایش فكر و عمل كنید. او هادی ماست، او بیدار كننده‌ی ماست، بر او عشق بورزید و سلامتی‌اش را دعا كنید كه اگر شاكر نعمت انقلاب و امام نباشید، منتظر غذاب الهی باشید و قدر روحانیت در خط امام را بدانید كه تنها گذاشتن این‌ها بلایی است به بزرگی آسمان و زمین.

و ای مسئولین، مردم را از خود راضی نگهدارید و همیشه خدمت‌گذار این مردم مستضعف باشید كه حقی بزرگ به گردنمان دارند.

و سخنی هم با خانواده: ای پدر و مادر عزیزم كه چقدر پای من زحمت كشیدید و خون دل خوردید و هر چه از دستتان آمد برایم انجام دادید. از شما قدردانی می‌كنم و شما دین خود را به من ادا كردید ولی من واقعاً حقتان را ادا نكردم، مرا ببخشید.

و ای برادران و خواهرانم در این راه كه قدم گذاشتم شما هم نقش داشتید و بی تاثیر نبودید. اگر از من برخوردی نادرست دیدید برای رضای خدا درگذرید چون آگاه نبودم و اشتباه كردم و از پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم طلب حلالیت می‌كنم و اگر امكان دارد برایم روزه و نماز ما فی الضمه بخوانید اگر چه تا جایی كه امكان داشت برای ادای تكلیف كوتاهی نكردم ولی باز هم دست به سوی شما دراز می‌كنم چون آتش دوزخ بس الهم است و از تمام دوستان و آنانی كه بر من حقی دارند طلب حلالیت می‌كنم و باز به پدر و مادرم می‌گویم كه اگر من شهید شدم، زیاد زاری نكنند كه باید امانت را برگردانند.

و سخنی هم بچه‌های انقلاب دارم اگر چه عمده‌ی آن‌ها در این جنگ رفته‌اند:

این را بدانید كه باید خودتان را وقف اسلام و انقلاب كنید یعنی آن چیزی كه انقلاب اقتضا می‌كند انجام بدهند نه چیز دیگر را و بدانید آن چیزی كه انقلاب ما اقتضا می‌كند فقط و فقط از دهان مبارك امام عزیزمان بیرون می‌آید.

خدایا تو را شكر می‌كنم كه حقیقت عشق را به من آموختی و تو را شكر می‌كنم كه مرا در زمانی قرار دادی كه در گناه آلوده نشدم و تو را شكر می‌كنم كه مرا به بهترین دانشگاه دنیا آوردی. ما خواستیم به جبهه بیاییم، از ما قبول كردی. خدایا به عزت و جلالت و كبریایت قسمت می‌دهم كه از ماحساب دقیق مگیر و ما را به عنوان شهید درگاهت قبول كن. خدایا دردمندم، دلم از شدت درد می‌سوزد و بند بند وجودم از شدت درد رنج می‌كشد. دل شكسته‌ام، ناامیدم، آرزوی آزادی می‌كنم، احساس می‌كنم كه جای من در این دنیا نیست و ناامیدم از آینده‌ی خود كه ای خدا با عاقبت ما چه خواهی كرد.

ای خدا تو می‌دانی كه من در این دنیا یك دعا خواسته‌ام كه از ته دلم می‌جوشد و آن این است كه ای خدا به عزت و جلالت قسم، كه شهادت در این جنگ را نصیبم كن زیرا خوش عاقبت‌تر از این جوان‌های پاك ندیدم كه مظلومانه در این بیابان‌ها می‌افتند و خون‌شان می‌ریزد و ای خدا قسمت می‌دهم كه ما را یك دعا اجابت كن كفایت كند ما را.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

محمد قدوسی

 

زندگی‌نامه‌ی شهید 

 

ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا با احیاءولکن لا تشعرون

و می‌گویید کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مردگانند بلکه زنده‌اند ولکن شما درک نمی‌کنید.

شهدا شمع محفل بشریتند، شهیدان در آتش عشق خود می‌سوزند و با نور فروزان شعله عشقشان مسیر وصال به معشوق را همواره روشن و منور داشته و طربتی آشکار به محفل بشریت ارائه می‌دهند، شهیدان یکه تازان راه عبودیت و معنویت، شهیدان یکه تاران راه وصال الله‌اند، شهیدان از بدو تاریخ تاکنون تنها استوره‌های مقاومت و صبر، تنها استوره‌های مبارزه و جهادند ، شهیدان یگانه مظاهر تقوی و خلوص ، یگانه مظاهر شجاعت و پایمردیند ،آری شهیدان همچون سیدشان مظلومانه می روند و مظلومانه شهید را بر میگزینند. شهیدان یگانه الگوهای بخششند و یگانه اسوه های ایثارند چراکه به خون ایثار می کنند و به خون غرق می شوند که خون خود را به مشابه شعله شمع می نگارند ، زیرا که به خون خود می سوزند .

آری محمد یکی از این شهیدان بود که به تاریخ چهارم فروردین ماه سال 1347 در یک خانواده متوسط در روستای دهنوی برخوار اصفهان پای به عرصه پر تلاتم وجود گذاشت و پس از طی سختی ومشکلات و فراز و نشیب های زندگی عاقبت در نهم خرداد ماه سال  1364 سرفراز و پر افتخار ، پیروزمندانه بر مسند خونین شهادت نشست هر گاه ، که قدم بر وادی بی کران ***********رشته افکار بریده و ** شکسته اما حال هر چند به قلم کشیدن تمام صفات و خصوصیات شهیدان کاری است بس مشکل وبلکه به قلم ، غیرشاهدان کاری است محال ، اینک بخش از زندگی و صفات و خصوصیات برادر طلبه پاسدار شهید محمد قدوسی را هرچندخلاصه و ناقص می نگاریم .

آغاز زندگی نامه را با کلامی از سرور شهیدان حسین ابن علی (ع) زینت می بخشیم انی لا اری الموت الا السعاده و الحیات مع الظالمین الا برما .

"بدرستیکه نمی بینیم مرگ را به جزء سعادت و زندگی با ظالمان را به جزء ذلت."

محمد همانند بقیه کودکان سنین کودکی را به سرعت پشت سر گذاشت و تحصیلات دوران ابتدایی خود را در دبستان دهنو گذرانید او هر چند کودکی بیش نبود در همان دوران به مسائلی از دین آشنا بود که برای یک کودک باید نسبتاً سنگین باشد و از رفتار و روحیات او در کودکی در می یابیم که این شعائر اسلامی را نه از سر تقلید بلکه با علاقه و فهمی که برای همسالان او بسیار سنگسن بود انجام می داد .او هنوز پای از دبستان برون ، نگذاشته بود و تازه بسال 1357 بود که پای بر کلاس پنجم دبستان نهاد که شعله های انقلاب اسلامی ، ایران را در بر گرفت محمد با همان سنین کودکی شرکتی فعال در انقلاب به سهم خود داشت حضور فعال در مجالس مذهبی و سیاسی آن روز داشت و نسبت به مسئله امر به معروف و نهی از منکر حسایت خاصی نشان می داد و آنروزها که از بینش کم این را به دخالت در کار دیگران توجیه می کردیمومحمد را توبیخ می کردیم او با حدیث تمام در پاسخ به احکام امر به معروف ونهی از منکر را مطرح می ساخت که برای چنین سنی تعجب انگیز است و از همان اوائل تا به آخر عشق عجیبی به امام و انقلاب می ورزید ، آنگاه محمددوران راهنمایی تحصیل خویش را در مدرسه راهنمایی دهنو گذرانید که فعالیت او دراین مدرسهاز چشم همدرسانش و دبیران او پوشیده نبود در این دوران او با صبر و استقامت و پشتکار خارق العاده ای سعی و کوشش فراوان می نمود از طرفی در فعالیت های مذهبی ، فرهنگی و دیگر تحصیل در پیش رویش بود و در ضمن تحصیل کمک های شایانی که در امرکشاورزی و امور دیگر به پدر .و خانواده می نمود قابل تقدیر فراوان است .

با آنکه فرزند کوچک خانواده بود او بازوی دست پدر به حساب می آمد. او که از همان دوران کودکی به قرآن و نماز و روزه آشنا بود (از دوران انقلاب به بعددر خانواده دیده نشد که ترک از نماز و روزه ویا بقیه مرسومات اسلام بکند). و هرگاه ندای اذان به گوش می رسید در حال وضو بود و از همین دوران بشدت در جلسات قرآن شرکت جست و به آموختن گسترده قرآن پرداخت و این دوران را با رنج ومشقت زیاد پشت سر گذاشت و برای ادامه تحصیلات در یکی از دبیرستان های اصفهان به اتفاق برادر شهید حسن مهری ابتدا ثبت نام نمود ولی چون محیط آن ، دبیرستان را برای رشد اخلاقی خود مضر یافت یک ماه نگذشت که در دبیرستان شهید اکبرعمرانی ثبت نام نمودند ،اما محمد باز هم این نوع علم آموزی دبیرستانی را بر خود قفسی تنگ می دید و این بود که چاره کار را در راهیابی به دانشگاه بزرگ علم اخلاق وخلوص ، معنویت و ایثاریافت ، آری او هرچند جسمش در پشت جبهه بود اما روح پاکش در جبهات حق پر می کشید ویاد شهیدان او را رنج می داد و همیشه نام شهیدان بر سر زبانش بود ، تا اینکه این حالت دوام نیاورد و آخر به یکی از جبهه های ایلام اعزام گشت وآنگاه با اخلاص تمام در عملیات والفجر مقدماتی شرکت جست و با روحی پر از معنویت و اخلاص وتواءم با غم ودرد ،چرا که در این عملیات یارانی همچون برادر شهیدشحسن مهری را از دست داده بود ،به اصفهان بازگشت پس از چندی برای تحصیل در مدرسه علمیه امام صادق ثبت نام کرد و در آنجا به علم اخلاق و تهذیب نفس پرداخت و در زمینه های مختلف هم مطالعات گسترده ای داشت و در این موقعیت از هیچ گونه کمکی به خانواده مضایعه نکرد و پس از چندی دوباره به جبهه بازگشت و در لشکر مقدس امام حسین (ع) به پاسداری از حریم اسلامی پرداخت و در این زمان چون چندین تن از بهترین دوستان او به درجه رفیع شهادت نائل گشته بودند یاد این شهیدان روح پاکش،روح لطیفش را ،آزرده می ساخت و همواره می گفت منوچهر و باقر و حسن و منصور رفتند چرا ما دیگر بمانیم ما هم باید برویم و روح پاکش چون مرغی بود در قفس که در هرآن می خواست به سوی الله پرکشد . چون این شهید به امر تحصیل و یاری انقلاب اهمیت خاصی قائل بود که هرچند گاهی به سنگر علم و دانش باز می گشت و دوباره به جبهه می رفت و خود هدف از این به جبهه رفتن های خود را این چنین بیان داشت که " جز برای یاری اسلام نیامدم ، آمدم تا اسلحه فتاده دوستان را بردارم "

آنگاه محمد در عملیات بدر در یگان دریائی لشکر مقدس امام حسین (ع) خدمت نمود که هم اینک قسمتی از صفات و کردارش را در این عملیات و خاطراتی چند، به قلم دوستان و همرزمانش می نگاریم .از خصوصیاتی که در این شهید می دیدیم تقوی ،اخلاص ،روح عبادتگری و صبر و شکیبایی فراوان ، مطالعات گسترده ، و نماهای طولانی و عرفانی تعجب انگیز او بود او اینقدر سجده اش را ادامه می داد که همه می گفتیم قدوسی چه شده ، او هرگز یک لحظه را هم بیهوده تلف نمی نمود تمام مواقع استراحت خود را به مطالعه کتبیاز شهید شریعتی وشهید مطهری و امام خمینی می پرداخت ،او با صبر ولبخند و شکیبایی تمام مسائل ما بین بچه ها را حل می نمود و هر زمان از صحبت با او لذت می بردند او حتی در جبهه از آموزش دست برنداشت و برای بچه های یگان کلاس احکام گذاشت و تمام مشکلات بچه ها را مطابق با رساله امام حل می نمود ،خاطره ای که در شب عملیات بدر از این شهید داریم این است که در حالی که در چند صد قدمی عراقی ها قرار داشتیم دشمن بعثی قایق ما را شناسایی کرده بود و با آرپی جی 7 و تیربارود وشیکا قایقمان را به رگبار بست محمد راننده بود هر چه به او گفتیم محمد صبر کن او به سرعت به سوی دژ در زیر آتش سنگین آنان به پیش می رفت تا اینکه در چند قدمی دژ عراقیها موتور قایق با سیمهای خاردار درگیر شد و از کارافتاد ،آتش سهمگین دشمن بعثی همچنان ادامه داشت قایق سوراخ شده بود و همه را اضطراب در برگرفته بود اما محمد با خونسردی تمام همرزمان را به صبر دعوت می نمود و در زیرآتش سلاح های دشمن با صبر و شکیبایی عجیبی که حسرت همگان را برانگیخته بود موتور قایق را باز کرده و از دام سم های خاردار رهانیده و بچه ها را با شهامت زیرپای دشمن سنگدل پیاده نمود ، او همیشه از شهیدان منجمله محمد باقر قمی ، علی آقاجانی ، احمد محمد صالحی ،منوچهر قمی ،میرزا جعفری و بالاخص منصور نریمانی زیاد صحبت می کرد و با چشمانی پر از اشک از آنان یاد می کرد او اینقدر در نمازهای شب دعا و گریه می کرد همیشه در نیمه های شب در گوشه ای از مقر تنها به نماز شب می پرداخت و گریه و راز و نیاز می کرد که حتی تنی چند از بچه ها پی برده بودند که او با خدا چه راز و نیاز می کند ، شهادت ،طلب پیروزی ، ....و؟

محمد در یكی از آخرین نامه‌هایش به پدر و مادر ابن چنین خطاب كرد كه پدرم، مادرم، دیگر از من دل بكنید كه باید امانت را برگرداند و من عهد نمودم كه در این جنگ بمانم تا یا كه خدا شهادت را نصیبم كند و یا جنگ با پیروزی به پایان برسد.

آری محمد چه مردانه به عهد و پیمان خویس عمل كرد و در حالی كه آتش سنگین بعثیون كافر هور الهویزه را در بر گرفته بود و كم‌تر كسی بر خود اجازه‌ی تحرك در زیر آتش می‌داد و در حالی كه مجروحانی چند بر روی جاده‌ی خندق در انتظار ملك نجاتی بودند، محمد دریافت كه لحظه‌ی میثاق رسیده، لحظه‌ی وفای به عهد و پیمان رسیده، این بود كه شجاعانه داوطلب شد كه مجروحان را به عقب منتقل كند، آری او بر قایق رهایی نشست و نه پیش به سوی خندق بلكه پیش به سوی الله پای نهاد، لحظات وصال هر چه با شكوه‌تر و سریع‌تر نزدیك می‌شدند، محمد عاشقانه بر هور عشق قایق به سوی خندق رهایی می‌رانده، در این چنین لحظات در زیر آتش سهمگین و در آن شور و التهاب همه را اضطراب و دلهره در بر گرفته بود كه محمد در ساحل عشق، در ساحل خندق رهایی، در ساحل جاده‌ی وصال پهلو گرفت و پای بر ساحل عشق نهاد و روی به سوی مجروحان پای نهاد تا كه تواند ایشان را نجات دهد. در این لحظات پر اضطراب بود كه شقاوت دشمن، كینه‌ی دشمن و خشم بعثیون صهیون سیر نهایی خود را طی كرد. آنان با بی رحمی تمام محمد را هدف قرار دادند و تركش خمپاره‌ی دشمن ناتوان بر سرش اصابت كرد و او هم به زمره‌ی مجروحان پیوست اما محمد دیگر ملك نجاتی نمی‌خواست، هر چند او را به بیمارستان منتقل كردند، اما او در حال بی‌هوشی و به زبان عشق بر طبیبان معالج می‌گفت: آیا توانید كه مرا مژده‌ی شهادت دهید یا كه فرشتگان حق بر این‌اند.

آری محمد در حالی كه یك هفته در دیار غربت در بیمارستان گلستان 2 بستری بود، عاقبت به حال غربت و بدون اطلاع خانواده كه هفته‌ای است در بیمارستان بستری است، به تاریخ نهم خرداد ماه سنه‌ی 1364 فرشته‌ی حق بر او مژده آورد و روح پاكش آسمان‌ها را در نوردید و به ملكوت اعلی پیوست و آنگاه محمد را در 13 خرداد ماه در گلستان شهدای دهنو به خاك سپردند و زندگی سراسر شور و مبارزه، علم‌آموزی و اخلاص، صحنه‌ی گیتی خاكی پست را ترك گفت و در زمره‌ی شهیدان حق درآمد زیرا كه محمد خود چنین خواسته بود چرا كه او گفته بود: ای خدا تاب عذابت را ندارم، ای خدا دوست دارم در غربت و بی‌كسی شهید شوم و در غربت جز تو مونسی نداشته باشم، ای خدا قسمت می‌دهم. و آری به راستی خداوند اجابت می‌كند هر دعای بنده‌اش و اینك قریب به یكسال است كه خداوند آرزویش را اجابت نمود و به محفل شهیدان ملحق گشته و نزد خدای خود روزی می‌خورد و ما به پاس گرامی‌داشت اولین سالگرد شهادت خونینش بر مزار پاكش گرد آمده‌ایم تا با او و تمام شهیدان میثاق ببندیم كه هان ای شهیدان سنگرهایتان را خالی نگذاشته و سلاح‌های فتاده‌ی شما را بر می‌گیریم و بر قلب دشمن صهیونیستی نشانه می‌رویم و همواره ادامه دهنده‌ی راهتان خواهیم بود.

در مسلخ عشق جز نكو را نكشند                        رو به صفتان زشت خود را نكشند

گر عاشق صادقی ز مردان مهراس                       كه مرد ار بود هر آن‌كه او را نكشند

روحتان شاد، یادتان گرامی و راهتان پر رهرو باد                                                والسلام

 

مناجات‌نامه‌ی محمد قدوسی

 

ای خدا خوش دارم تنهای تنها به جبهه روم ، خوش دارم تنهای تنها گریه کنم ، ای یزدان من :

خوش دارم که عرفانی پیدا کنم و بدین وسیله تمام سختیها برایم آسان شود و تمام آسانها (دنیا) برایم سخت شود و بدین وسیله با سرعت زیاد به سوی تو بیایم که ای خدا تنهایم گذاشتند آن بندگان خالص تو، که تنهایم گذاشتند ، که ، که ، ....

دلم گرفته می خواهم همین لحظه بسوی تو حرکت کنم دلم گرفته و (دلم)تپش می زند، ای ، کسی که می توانی و ما نمی توانیم.

خوش دارم تمام عرفان شوم ، یعنی تمام وجودم تو شود و تو شود.دوست دارم نمازهای عرفانی برای تو بخوانم ، ای خدا من از تو می خواهم که چگونه نمازی به من عطا کنی که تمامش به خاطر تو باشد و گریه برای تو کنم ، تنهای تنها.

ای خدای شهیدان من از تو یک آرزو دارم و بس و فقط در این دنیا از تو یک آرزو دارم و بس وبه عزت تو و به مقام تو و به وجود تو وبه توانائی تو و به بزرگواری تو وبه کریمی تو و ... خلاصه به رحمت تو و منش امیدواری که تمام بندگان به تو دارند و خدایا تو خود گفتی که من هر آرزوئی که بندگان دارند برآورده می کنم ، چه دنیوی باشد چه اخروی ، خدایا قسمت می دهم از ته دل ، ای خدا ، از ته دل که من در این دنیای فانی یک آرزو دارم، فقط یک آرزو دارم ، فقط و فقط ای مهربانترین مهربانان ،ای رحمان ترین رحمانان یک آرزو دارم ،قسمت می دهم برآورده کن ای ایزد منان و آن تنها آرزویم شهادت در این جنگ است ، فقط شهادت ، شهادت ، شهادت ،شهادت ، و فقط شهادت ، و در هیچ جا نمی خواهم شهید بشوم ،مگر در این جنگ و فقط در این جنگ و باز تاکید میکنم که در این جنگ .

ای خدا می دانم بنده ای خالص نبودم ، خود بهتر می دانم که اگر خوب بودم در این جنگ رفته بودم و میدانم که جای واقعی من فقط در جهنم توست و بس،اما ای خدا من به تو امیدوارم ،امیدوارم بخدا ،امیدوارم بخدا ، امیدوارم ، امیدوارم بخدا ،بخدا از ته دل می گویم که امیدوارم به رحمت تو و به اجابت تو من بنده ذلیل ای ایزد منان و آن شهادت دراین جنگ است، و تو خود گفتی که اجابت می کنم دعای بنده ام را اگر چه دنیا باشد، اما من خودت را اجابت می کنم و فقط شهادت در این جنگ را ای خدا ، ای خدا ، اجابت کن ، اجابت کن می دانم که مستحق هر عذاب و غیره می باشم و هرگز شایسته شهادت نیستم ، خود بهتر می دانم و تو بهتر از من و محال است ، محال ...

می دانم که اجابت آن واقعاً محال است محال، محال است و چیزیبالاتر از محال ،ولی اجابت نکردن دعای بنده ذلیل تو را محال تو می خوانم ای خدا.واقعاً از ته دل می گویم اجابت کن، اجابت که این بنده در این جنگ شهید بشوم ،فقط دوست دارم مونسی جزء تونداشته باشم ای خدا بی کس شدم نفهمیدم تو مرا بفهمان، بفهمان ،بی کس شدم ،عباسم رفت ، باقرم رفت ،صالحم رفت ،حسنم رفت ،منوچهرم رفت و خلاصه منصورم رفت ، رفت ، رفت ،دیگر بر نگشتند و من می دیدم ولی نمی فهمیدم چه هدف والایی دارند ، ای خدا به من هم بفهمان بفهمان که این دنیا فانی است و ما اشتباه خیال کردیم ،ای خدا تاب، عذابت را ندارم ،خدا دوست دارم در غربت و بی کسی شهید شوم ، در غربت جزء تو مونسی نداشته باشم ،ای خدا ،ای خدا ، قسمت می دهم .

 

والسلام

 

 يادش گرامي و پر رهرو باد

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب مرتبط