درباره سايت
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.*** مقام معظم رهبری*** این وبلاگ زیر نظر بنیاد شهید و امور ایثارگران دهنو[اصفهان]می باشد. دلیل انتخاب این عنوان ["علقمه"]برای وبلاگ به خاطر شروع به کار آن در روز تاسوعای حضرت اباالفضل می باشد. ما را از نظرات خود بهره مند کنید. نکته:شما برای استفاده از مطالب و امکانات سایت ابتدا باید عضو شوید. مدیریت وبلاگ : علی یزدی
ثبت نام
عضويت سريع
بايگاني
پربازديدها
-
-
سردار سلیمانی؛ سایهِ ترس، «مرد بدون سایه» بر سر تروریستهای داعش
تعداد بازديد: 2329 -
فیلم حمله آمریکا به تأسیسات هسته ای ایران
تعداد بازديد: 2315 -
تصویر شهدای محله ی دهنو به صورت فردی...
تعداد بازديد: 1545 -
وصیت نامه تکان دهنده ی شهید به مادرش...
تعداد بازديد: 1349 -
نشریه موعظه خوبان...
تعداد بازديد: 1243 -
داستان علی کاظم از زبان سید جواد هاشمی...
تعداد بازديد: 1147
تبادل لينک هوشمند
پيوندها
از همـت به گردان میثم...
گمنام
چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 18:25

با آغاز عملیات آبی ـ خاکی خیبر، شهید همت فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله (ص) طی چند مرحله نبرد سخت همراه گردانهای خط شکن خود، محور طلائیه را مورد هجوم قرار داد اما هر بار با مشکلاتی روبرو میشد با این حال سختیها و مشکلات او را از پای ننشاند.
با تمام تلاشهایی که گردانهای لشکر 27 در محور طلائیه داشتند با دژ مستحکمی مواجه میشدند و پیچیدگی عملیات با موانعی که دشمن به کار برده بود، بیشتر میشد.
روایت «مهدی شریفی» از نیروهای گردان میثم تمار لشکر 27 محمد رسولالله (ص) از این عملیات و سیلی که از فرمانده گردان میثم خورد در ادامه میآید:
***
در عملیات «خیبر» من بیسیمچی شهید سیدابراهیم کسائیان؛ فرمانده گردان میثم از لشکر 27 محمد رسولالله (ص) بودم گردان ما برای شکستن خط دشمن در منطقه طلائیه و دژ جمهوری وارد عمل شده بود. هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمیکنم، دقایق آخر بود. همت پشت بیسیم مدام به فرمانده گردان ما میگفت: کسائیان؛ مچ دستتو ببین، هوا رو ببین، چیزی به صبح نمونده، پس چرا تمومش نمیکنی؟!
کسائیان مانده بود که چطوری به همت بگوید که چه غول گندهای جلوی ماست. پشت بیسیم هم نمیتوانست به صورت فاش بگوید که از گردان میثم چیزی نمانده تا بتوانند این خط را بشکنند.
عراقیها هم سنگین روی بچههای ما آتش میریختند، طوری که اصلاً نمیشد لحظهای تمرکز کرد تا بشود تصمیم گرفت. یگانهای توپخانه و زرهی ارتش عراق آتش میریختند و نیروهای پیاده آنها هم، هلهلهکنان جلو میآمدند.
وقتی توی آن شرایط سخت، کسائیان از همه چیز قطع امید کرد، یک یادداشتی را نوشت و آن را به من داد و گفت: مهدی جان، جلدی برو عقب، این را بده به حاج همت.
من هم با دیدن آن اوضاع، فهمیده بودم که دیگر لحظات آخر است، روی این حساب نمیخواستم بروم عقب. التماس کردم که همانجا بمانم وقتی خیلی اصرار کردم، کسائیان یک سیلی خواباند زیر گوشم و مرا به عقب هل داد، بعد هم پرتم کرد به سمت خاکریز و گفت: به تو میگم، برو؛ اینجا نمون!
حالا فکرش را میکنم، نمیتوانم خودم را ببخشم من اگر دو تا سیلی دیگر هم میخوردم، نباید میرفتم عقب، باید همانجا، کنار ابراهیم میماندم.
مطالب مرتبط
طبقه بندي موضوعي
آخرين مطالب
-
قبل از بازدید از وبلاگ مطالب زیر را مطالعه فرمایید...
پنجشنبه 03 بهمن 1392 -
مسابقه غیرحضوری ویژه عید غدیر 99
سه شنبه 14 مرداد 1399 -
مسابقه تربیتی عید غدیر
سه شنبه 14 مرداد 1399 -
مسابقه پیامکی عید غدیر
سه شنبه 14 مرداد 1399 -
مسابقه نقاشی عید غدیر
دوشنبه 13 مرداد 1399 -
مشخصات شهدای دهنو
سه شنبه 28 شهریور 1396 -
امروز برای شهدا وقت نداریم...
دوشنبه 27 شهریور 1396 -
فیلم کامل سخنان تکان دهنده شهید حججی قبل از شهادتش
یکشنبه 26 شهریور 1396
اطلاعات سايت
-
تاريخ امروز: پنجشنبه 16 آذر 1402
-
پست الکترونيک : isardehno@hotmail.com
نظرسنجي
آیا از سایت ما و مطالب آن خوشتون اومد؟
نظر شما نسبت به قالب جدید وب ما چیست؟
عضويت در خبرنامه
با عضويت در خبرنامه سايت آخرين مطالب سايت را براحتي در ايميلتان دريافت نماييد

آمار بازديد
-
بازديد کل : 298,487
-
بازديد امروز : 24
-
بازديد ديروز : 13
-
بازديد کننده امروز : 4
-
بازديد کننده ديروز : 11
-
گوگل امروز : 0
-
گوگل ديروز: 2
-
بازديد هفته : 158
-
بازديد ماه : 542
-
بازديد سال : 27,581
اطلاعات شما
-
آي پي : 3.238.180.174
-
مرورگر :
-
سيستم عامل :
ارسال نظر