تصاوير منتخب

درباره سايت

علقمه

زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.*** مقام معظم رهبری*** این وبلاگ زیر نظر بنیاد شهید و امور ایثارگران دهنو[اصفهان]می باشد. دلیل انتخاب این عنوان ["علقمه"]برای وبلاگ به خاطر شروع به کار آن در روز تاسوعای حضرت اباالفضل می باشد. ما را از نظرات خود بهره مند کنید. نکته:شما برای استفاده از مطالب و امکانات سایت ابتدا باید عضو شوید. مدیریت وبلاگ : علی یزدی

ثبت نام

رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

بايگاني

پربازديدها

تبادل لينک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا مارا با عنوان علقمه وآدرس isardehno.rozblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان پس از تایید در سایت ما قرار میگیرد.
عنوان :
آدرس :
کد : کد امنیتیبارگزاری مجدد

پيوندها

شبکه هاي اجتماعي

شهید شاخص سال ۹۴ طیبه واعظی : مرا بکشید ولی چادرم را بر ندارید

 شاخص علقمه

شهید شاخص سال ۹۴ طیبه واعظی : مرا بکشید ولی چادرم را بر ندارید

رئیس سازمان بسیج مستضعفین در پایان تاکید کرد: انشااله بسیجیان جهان اسلام با الگوپذیری از شهیدان نادر مهدوی و طیبه واعظی، بیش از پیش برای روشنگری علیه استکبار جهانی و حفظ و گسترش آرمان های انقلاب اسلامی آماده می شوند و ظرفیت های خود را برای نابودی رژیم کودک کش اسرائیل و آزادی بیت المقدس افزایش خواهند داد.

 

زندگینامه شهید طیبه واعظی
طيبه واعظي دهنوي فرزند محمدصادق در 24 تیرماه 1337 در دهنو (که تا اوایل دهه 60 یکی از روستاهای خمینی شهر به حساب می آمد) متولد شد. در خانواده اي مذهبي و فقير رشد كرد و به همين علت خيلي زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن 7 سالگي خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال 1350 با پسر خاله مجاهدش ابراهيم جعفريان ازدواج نمود و اين نقطه عطفي در زندگي او شد. همين ازدواج بود كه مسير زندگي اش را به طور كلي دگرگون ساخت و او را وارد مرحله اي نوين نمود. طيبه با كمك شوهرش به مطالعه عميق كتب مذهبي و آگاه كننده و تفسير قرآن پرداخت و چون ابراهيم همان صداقت و ايماني را كه لازمه يك فرد مبارز است در وجود طيبه يافت او را در جريان مبارزات تشكيلاتي قرار داد و طيبه به عضويت گروه مهديون درآمد.


در سال 1354 به علت تعقيب ساواك به اتفاق همسر و كودك شيرخواره اش زندگي مخفي را انتخاب کردند.
روز سي ام فروردين 56، در پي دستگيري يكي از اعضاي گروه در تبريز، يكي از گشت هاي بازرسي به ابراهيم مشكوك شد و او را دستگير كرد. در بازرسي بدني او اجاره نامه منزل تبريز را پيدا کردند و خانه تحت€Œنظر قرار گرفت.


طبق قرار قبلي كه ابراهيم و طيبه داشتند اگر ابراهيم دير به خانه مي آمد، طيبه مي بايست اسناد و مدارك را مي سوزاند و خانه را ترك مي كرد. طيبه همين كار را انجام داد غافل از آنكه خانه زير نظر است.
صبح بر سر قرار با برادرش مرتضي رفت، غافل از آنكه ماموران در پي او هستند. در قرار با مرتضي ماجراي نيامدن ابراهيم را گفت و بدين ترتيب، مرتضي هم شناسايي شد. سپس به خانه بازگشت تا خانه را از نارنجك و اسلحه پاكسازي كند غافل از اينكه ساواك منتظر اوست.


طيبه پس از اتمام فشنگ هايش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدي دستگير شد و با دستگيري طيبه، مرتضي كه از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طيبه به ماموران شليك کرد و در این درگيري به شهادت رسید. از خانه طيبه برگه اجاره نامه خانه مرتضي را پيدا کردند و به خانه آنها رفتند. فاطمه جعفريان همسر مرتضي حدود سه ساعت مقاومت كرد اما او نيز به شهادت رسيد.
وقتي ساواك طيبه را دستگير و به دست هايش دستبند زد، گفته بود: مرا بكشيد ولي چادرم را برنداريد.


طيبه، ابراهيم و پسرشان محمدمهدي را پس از چند روز شكنجه از تبريز به كميته تهران منتقل کردند و يك ماه تمام آنها را زير سخت ترين شكنجه ها قرار دادند و سرانجام در سوم خرداد 56 زير شكنجه به شهادت رسیدند.

vaezi 11
روز سوم ارديبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضي را نوشتند ولي ديگر از ابراهيم خبري نشد و بعد از پيروزي انقلاب خانواده از عروج او و طيبه با خبر شدند.
محمدمهدي فرزند خردسال آنها توسط ساواك به پرورشگاهي سپرده شد. ساواک او را شهرام معرفی کرده و گفته بود که پدر و مادر این کودک بر اثر شدت اعتیاد درگذشته اند. دو سال بعد از این ماجرا محمدمهدی با پيگيري هاي فراوان در پرورشگاه پيدا شد و به آغوش خانواده بازگشت.
شهید طیبه واعظی در بهشت زهرای تهران در آغوش خاک آرمید.

 

خاطراتی از شهید طیبه واعظی
بخشيدن جهيزيه
هنوز چند ماهي از عروسي شان نگذشته بود كه طيبه گفت مادرجان مي خواهم بخشی از جهيزيه ام را به خانواده هاي فقير ببخشم، اجازه مي دهي؟ به او گفتم اين اموال خودت است و هر طور دوست داری عمل کن. طیبه جهيزيه اش را به فقرا بخشيد.همیشه با مزد قالي بافي اش براي نوعروسان بی بضاعت جهيزيه تهيه مي كرد و براي كودكان لوازم التحرير مي خريد.

 

مرا بِكُشيد اما چادرم را برنداريد
طيبه كه به خانه ما آمد، ما سرمان برهنه بود، بي حجاب بوديم، اين قدر پند و نصيحت كرد و از قرآن و دعا گفت كه ما ديگر نگذاشتيم يك تار موي مان پيدا شود. (صاحبخانه طیبه)

نظرات مطلب

  1. سلام
    و سپاس از وبسایت خوش محتوا و ارزشمندتان، میهمانتان شدم و استفاده کردم
    درود برشما
    یاعلی
    شکلک

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب مرتبط